کد مطلب:150371 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

والا همتی
انسان به فطرت خود كه عشق به كمال مطلق است متمایل به والایی و دوستدار بلند همتی است، یعنی به ذات خود در تحصیل سعادت مطلوب خویش سعی و تلاش می كند و در راه كسب كمال بدون در نظر گرفتن سود و زیان گام برمی دارد و در طلب كارهای بزرگ و عالی، و مقامات رفیع و انسانی كوشش می نماید. [1] .




من از اقلیم بالایم، سر عالم نمی دارم

نه از آبم نه از خاكم، سر عالم نمی دارم



اگر بالاست پر اختر، و گر دریاست پر گوهر

و گر صحراست پر عبهر، سر آن هم نمی دارم



مرا گویی ظریفی كن، دمی با ما حریفی كن

مرا گفتست لا تسكن تو را همدم نمی دارم



مرا چون دایه ی فضلش به شیر لطف پرورده ست

چو من مخمور آن شیرم سر زمزم نمی دارم



در آن شربت كه جان سازد، دل مشتاق جان بازد

خرد خواهد كه دریازد، منش محرم نمی دارم



ز شادیها چو بیزارم سر غم از كجا دارم

به غیر یار دلدارم خوش و خرم نمی دارم



پی آن خمر چون عندم، [2] شكم بر روزه می بندم

به غیر یار دلدارم خوش و خرم نمی دارم



در افتادم در آب جو، شدم شسته ز رنگ و بو

ز عشق ذوق زخم او سر مرهم نمی دارم



تو روز و شب دو مركب دان یكی اشهب [3] یكی ادهم [4] .

بر اشهب نمی نشینم، سر او هم نمی دارم



جز این منهاج روز و شب بود عشاق را مذهب

كه من مسلك به زیر این كهن طارم نمی دارم



به باغ عشق مرغانند سوی بی سویی پران

من ایشان را سلیمانم ولی خاتم نمی دارم



منم عیسی خوش خنده كه شد عالم به من زنده

ولی نسبت ز حق دارم من از مریم نمی دارم [5] .



انسان جانشین خدا در زمین و محور همه چیز است، روح و ریحان هستی است، زیباترین جلوه ی حق است و به فطرت خویش خواهان كمال مطلق و والایی، و سیر به


سوی مقامات عالی است؛ و خداوند انسان را این گونه می خواهد، و نه خواهان مصادیق نادرست كمال و پستی، و سیر به سوی مقامات دانی. به حسین (ع) گفته شد كه از رسول خدا (ص) چه شنیدی؟ و آن حضرت درسی بزرگ و والا را از پیامبر خدا (ص) نقل كرد كه فرموده است:

«ان الله یحب معالی الامور، و یكره سفسافها.» [6] .

همانا خداوند كارهای برازنده و برجسته را دوست می دارد، و كارهای پست را ناخوش می دارد.

ارزش انسان به بلندی همت اوست و والایی اقدامات آدمی برخاسته از همتی والاست.

به بیان امیرمؤمنان علی (ع):

«قدر الرجل علی قدر همته.» [7] .

ارزش انسان به اندازه ی همت اوست.

انسان جز به بلند همتی نمی تواند به سوی كمالات انسانی و مقامات عالی تربیتی سیر نماید و بدانها دست یابد، و شان مؤمن والاهمتی است.

«المؤمن بشره فی وجهه، و حزنه فی قلبه، اوسع شی ء صدرا، و اذل شی ء نفسا. یكره الرفعه، و یشنا السمعه. طویل غمه، بعید همه.» [8] .

شادمانی مؤمن در رخسار اوست، و اندوه وی در دلش. سینه ی او هرچه فراختر است، و نفس وی هر چه خوارتر. برتری جستن را خوش نمی دارد، و شنواندن نیكی خود را به دیگران دشمن می شمارد.اندوهش دراز است، همتش فراز.

والاهمتی، آدمی را از امور حقیر دور می سازد و از دغدغه های پست و دنیایی آزاد می نماید، به گونه ای كه به سبب دست یافتن به منابع دنیوی شادمان نمی شود و از فقدان آنها اندوهگین نمی گردد، و به چنان والایی میل می كند كه از مرگ و كشته شدن و مانند اینها در راه حق و عدالت و تعالی انسانی بیم نمی كند و به هراس گرفتار نمی شود. [9] .



گر مرد رهی میان خون باید رفت

و ز پای فتاده سرنگون باید رفت



تو پای به ره در نه و هیچ مپرس

خود راه بگویدت كه چون باید رفت [10] .




مدرسه ی حسینی، مدرسه ی آموزش بلندهمتی در والاترین جلوه ی آن است. زمانی كه حر بن یزید ریاحی راه را بر حسین بن علی (ع) بست و او را به جنگ تهدید و از مرگ بیم داد، امام (ع) این حقیقت را یادآور شد و فرمود:

«لیس شانی شان من یخاف الموت، ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق... افبالموت تخوفنی؟ هیهات، طاش سهمك، و خاب ظنك! لست اخاف الموت؛ ان نفسی لاكبر من ذلك و همتی لاعلی من ان احمل الضیم خوفا من الموت.» [11] .

شان من شان كسی نیست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق سبك و راحت است... آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ تیرت به خطا رفته است و گمانت تباه است! من كسی نیستم كه از مرگ بهراسم. منش من بزرگتر از این است و همت من عالی تر از آنكه از ترس مرگ زیر بار ستم روم.

سخنان و رفتار و راه و رسم حسین (ع) همه بیانگر بلندهمتی بی نظیر اوست، كه حسین (ع) نمونه ای نیكو در بزرگی روح و والایی همت برای تاسی و پیروی است. آنچه در شب عاشورا گذشت صحنه ای است بی نظیر در بلندهمتی حسین (ع) و یارانش. آن حضرت شب عاشورا خاندان یاران خود را جمع كرد و برای آنان خطبه ای ایراد كرد و چنین فرمود:

«اثنی علی الله- تبارك و تعالی- احسن الثناء، و احمده علی السراء و الضراء. اللهم انی احمدك علی ان اكرمتنا بالنبوه، و علمتنا القرآن، و فقهتنا فی الدین، و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئده، و لم تجعلنا من المشركین. اما بعد، فانی لا اعلم اصحابا اولی و لا خیرا من اصحابی، و لا اهل بیت ابر و لا اوصل من اهل بیتی، فجزاكم الله عنی اظن یومنا من هؤلاء الاعداء غدا، الا و انی قد رایت (اذنت) لكم فانطلقوا جمیعا فی حل، لیس علیكم منی ذمام، هذا لیل قد غشیكم، فاتخذوه جملا.» [12] .


خدای تبارك و تعالی را به نیكوترین ستایش، ثنا می گویم و او را بر گشایش و سختی می ستایم. خدایا تو را می ستایم كه ما را به پیامبری كرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و به دین و آیین دانا كردی، و ما را گوش و چشم و دل بخشیدی و از مشركان قرارمان ندادی. اما بعد، یارانی شایسته تر و بهتر از یارانم نمی شناسم و خاندانی نیكوتر و خویش دوست تر از خاندان خود سراغ ندارم. خداوند همه تان را از جانب من پاداش نیك دهد؛ بدانید كه می دانم فردا كارمان با این دشمنان به كجا خواهد كشید، بدانید كه من اجازه تان می دهم، با رضایت من همگی تان بروید كه حقی بر شما ندارم، اكنون شب شكا را در برگرفته است، پس آن را وسیله ی رفتن كنید.

و نیز وارد شده است كه آن حضرت چنین فرمود:

«هذا اللیل قد غشیكم، فاتخذوه جملا؛ ثم لیاخذ كل رجل منكم بید رجل من اهل بیتی؛ تفرقوا فی سوادكم و مدائنكم حتی یفرج الله، فان القوم انما یطلبونی، و لو اصابونی، لهوا عن طلب غیری.» [13] .

اكنون شب شما را در بر گرفته است، پس آن را وسیله ی رفتن كنید؛ و هر یك از شما دست یكی از افراد خاندان مرا بگیرد و در آبادیها و شهرهایتان پراكنده شوید تا خدا گشایش دهد كه این قوم فقط مرا می خواهند و چون به من دست یابند از دنبال كردن دیگران غافل می مانند.

والا همتی حسین (ع) این گونه بود. او خاندان و یاران خود را از تعهد همراه شدن با او در نبردی نابرابر كه نتیجه ی آن از پیش معلوم بود رها نمود تا والا همتان در نهایت آزادی، كمال انسانی را بر خودخواهی حیوانی مقدم دارند و بلندای آسمان را بر حضیض خاك ترجیح دهند و بلندهمتی را در مدرسه ی حسینی به نمایش بگذارند. پس نخست عباس بن علی (ع)، آن مظهر والا همتی سخن راند و چنین بر زبان آورد:

«لم نفعل؟ لنبقی بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا.» [14] .

چرا چنین كنیم؟ برای آنكه پس از تو بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد. سپس دیگر برادران حسین (ع) و پسرانش و برادرزادگانش و دیگر افراد بنی هاشم همین


سخن و مانند این را گفتند و والاهمتی خود را در همراهی با حسین (ع) و غیرت و حمیت خود را در دفاع از حق و استقامت خود را در راه حسین (ع) اظهار كردند. [15] پسران مسلم بن عقیل گفتند: [16] .

«لا، والله لا نفعل؛ ولكن تفدیك انفسنا و اموالنا و اهلونا، و نقاتل معك حتی نرد موردك؛ فقبح الله العیش بعدك!» [17] .

نه، به خدا سوگند تو را تنها نگذاریم؛ بلكه جان و مال و خانواده ی خود را فدایت می كنیم و همراهت می جنگیم تا به خواسته ات برسیم؛ و خداوند زندگی پس از تو را زشت گرداند.

پس از این سخنان و مشخص شدن والاهمتی خاندان حسین (ع) در همراهی او و در سخت ترین اوضاع و احوال، یاران حسین (ع) خود را نشان دادند. مسلم بن عوسجه ی اسدی برخاست و گفت:

«انحن نخلی عنك و لما نعذر الی الله فی اداء حقك! اما والله حتی اكسر فی صدورهم رمحی، و اضربهم بسیفی ما ثبت قائمه فی یدی، و لا افارقك؛ و لو لم یكن معی سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجاره دونك حتی اموت معك.» [18] .

آیا تو را رها كنیم و در پیشگاه خدا در ادای حقت عذری نداشته باشیم! به خدا سوگند تو را رها نكنم تا نیزه ام را در سینه هایشان بشكنم و با شمشیرم تا آنجا كه دسته ی آن در دستم باشد ضربتشان بزنم؛ و اگر برای نبرد با آنان سلاح نداشته باشم در دفاع از تو با پرتاب سنگ با ایشان خواهم جنگید تا همراه تو جان دهم.

محمد بن بشیر حضرمی گفت:

«اكلتنی السباع حیا ان فارقتك.» [19] .

حیوانات درنده مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم!!

یاران حسین (ع) همگی با بیان چنین سخنانی [20] همراهی با او را تا نهایت پرواز انسانی نشان دادند. آنگاه حسین (ع) خبر شهادت همگی را داد و چنین فرمود:


«انكم تقتلون كلكم حتی لا یفلت منكم واحد.» [21] .

شما همگی به شهادت خواهد رسید و كسی از شما نجات نخواهد یافت.

و روایت شده است كه فرمود:

«یا قوم! انی غدا اقتل و تقتلون كلكم معی و لا یبقی منكم واحد.» [22] .

ای یاران! من فردا به شهادت خواهم رسید و شما همگی با من به شهادت خواهید رسید و كسی از شما نخواهد ماند.

یاران حسین (ع) با شنیدن این خبر و اینكه بدین درجه نایل خواهند شد، خدا را شكر كردند و چنین گفتند:

«الحمدلله الذی اكرمنا بنصرف و شرفنا بالقتل معك؛ او لا نرضی ان نكون معك فی درجتك یا ابن رسول الله.» [23] .

سپاس خدای راست كه به سبب یاری تو ما را كرامت داد و با كشته شدن همراه تو ما را شرافت بخشید؛ ای فرزند رسول خدا، آیا نباید خشنود باشیم كه در بهشت با تو هستیم.

پس از آنكه همه سخن گفتند و والاهمتی خویش را در یاری حق اظهار نمودند، قاسم بن حسن بن علی (ع) كه نوجوانی بیش نبود و پس از شهادت امام مجتبی (ع) در دامان امام حسین (ع) بزرگ شده بود، لب به سخن گشود و سخنانی پر شور بیان نمود و والاهمتی را در مرتبه ای آشكار كرد كه هر انسانی را به والایی آن چنانی برمی انگیزد. قاسم گفت:

«و انا فیمن یقتل؟»

آیا من هم در شمار شهیدان خواهم بود؟

او دغدغه ی چه چیزی داشت و زندگی و مرگ را چگونه معنا می كرد و پرنده ی همتش در كدام آسمان پرواز می كرد كه این گونه پرستش كرد؟

امام (ع) بلافاصله به او پاسخ نداد، بلكه از او پرسشی نمود تا افق دید او را بسنجد و ببیند كه همت او تا به كجاست؛ پس از او پرسید:


«یا بنی، كیف الموت عندك؟»

فرزندم! مرگ در نزدت چگونه است؟

و قاسم بی درنگ پاسخ داد:

«یا عم، احلی من العسل.»

ای عمو! در نزد من از عسل شیرین تر و گواراتر است.

حضرت فرمود:

«ای والله، فداك عمك، انك لاحد من یقتل من الرجال معی بعد ان تبلو ببلاء عظیم.» [24] .

آری، عمویت به فدایت كه به خدا سوگند تو نیز در شمار آنانی كه همراه من به شهادت می رسند، ولی پس از آنكه واقعه ی سختی برای تو روی خواهد داد.

قاسم بن حسن (ع) به چنان اوجی رسیده بود كه مرگ در راه حق در ذائقه اش از عسل شیرین تر می نمود و شهادت در راه خدا را بالاترین آرزوی خود می دید. [25] .

این والاهمتی هاست كه پرچم مدرسه ی حسینی را بر فراز بلندترین قله های شرافت انسانی در اهتزاز نگه می دارد و آموزه های آن را جاودان می سازد، كه والاهمتی از بزرگترین فضایل انسانی است، زیرا هر كه به مراتب بلند و مدارج عالی رسید، به واسطه ی این كمال انسانی رسید، كه انسان والاهمت تن به تباهی نمی دهد و به مراتب دانی راضی نمی شود و برای تحصیل مراتب عالی و امور متعالی دامن همت به كمر می زند و در راه رسیدن به مقامات شامخ انسانی تلاش می كند. [26] .


[1] محمد مهدي بن ابي ذر النراقي، جامع السعادات، تحقيق السيد محمد كلانتر، الطبعه الثانيه، منشورات جامعه النجف الدينيه، 1383 ق. ج 1، ص 263.

[2] «عندم» خون سياوشان را گويند. فرهنگ معين، ج 2، ص 2358.

[3] «اشهب» هر چيزي را گويند كه رنگ آن سياه و سپيد باشد. فرهنگ معين، ج 1، ص 289.

[4] «ادهم» به معني سياه و تيره گون است. فرهنگ معين، ج 1، ص 183.

[5] جلال الدين محمد بلخي (مولوي)، كليات شمس تبريزي، مقدمه بديع الزمان فروزانفر، تصحيح و حواشي م. درويش، انتشارات جاويدان علمي، 1346 ش. ج 2، صص 27 -26.

[6] تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 246؛ و نيز ن. ك: الجامع الصغير، ج 1، ص 287.

[7] نهج البلاغه، حكمت 47.

[8] نهج البلاغه، حكمت 333.

[9] ن. ك: جامع السعادات، ج 1، ص 263.

[10] فريدالدين ابوحامد محمد بن ابي بكر عطار نيشابوري، مختارنامه (مجموعه رباعيات)، تصحيح و مقدمه و حواشي از محمدرضا شفيعي كدكني، انتشارات توس، 1358 ش. ص 93.

[11] احقاق الحق، ج 11، ص 601.

[12] تاريخ الطبري، ج 5، ص 418؛ قريب به همين: فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 169؛ الارشاد، ص 214؛ اعلام الوري، ص 234؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 247 -246؛ الكامل في التاريخ، ج 4، صص 58 -57؛ و با قدري اختلاف: امالي الصدوق، ص 133.

[13] تاريخ الطبري، ج 5، ص 419؛ قريب به همين: ترجمه الامام والحسين و مقتله من الطبقات الكبري، صص 71 -70؛ الملهوف، ص 151.

[14] تاريخ الطبري، ج 5، ص 419؛ اعلام الوري، ص 235؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 58؛ الملهوف، ص 151.

[15] تاريخ الطبري، ج 5، ص 419؛ الارشاد، ص 214.

[16] شيخ صدوق آورده است كه عبدالله بن مسلم بن عقيل برخاست و سخن گفت. امالي الصدوق، ص 133.

[17] تاريخ الطبري، ج 5، ص 419؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 170؛ الارشاد، ص 215.

[18] تاريخ الطبري، ج 5، ص 419؛ قريب به همين: انساب الاشراف، ج 3، ص 393؛ فتوح ابن اعثم، ج 5، صص 171 -170؛ الارشاد، ص 215؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 247؛ الملهوف، ص 152.

[19] ترجمه الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، ص 71؛ الملهوف، ص 154؛ نفس المهموم، ص 229.

[20] ترجمه الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، ص 71.

[21] قطب الدين ابوالحسن سعيد بن هبه الله بن الحسين الراوندي، الخرائج و الجرائح، الطبعه الثانيه، مؤسسه النور للمطبوعات، بيروت، 1411 ق. ج 1، ص 254؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298 («و لا يقلت منكم رجل» آمده است).

[22] نفس المهموم، ص 230؛ مقتل المقرم، ص 260.

[23] نفس المهموم، ص 230. مقتل المقرم، ص 261.

[24] نفس المهموم، ص 230.

[25] ن. ك: حماسه ي حسيني، ج 1، ص 35.

[26] ن. ك: جامع السعادات، ج 1، ص 264.